ماهی سیاه کوچولو
۲۵ شهریور ۱۳۹۲ | نوشتهشده به دست در کتابزیاد در وادی داستانخوانی نیستم. آخرین داستانی که خواندهام، کتاب «ماهی سیاه کوچولو» نوشتهی صمد بهرنگی است. در چند ماه اخیر فقط همین داستان و داستان «پاچه خیزک»، نوشتهی نویسندهی بوشهری، صادق چوبک خواندهام. ماهی سیاه کوچولو را خواندم چون چندین سال پیش، به یکی از دوستان قول داده بودم که این کتاب را بخوانم؛ خواستم که عهدی را نشکسته باشم. شاید بوشهری بودن صادق چوبک، در تمایل من به خواندن پاچهخیزک بیتاثیر نبوده باشد! قطعاً پیشفرضها و پیشفهمهای ذهنی ما، بیتاثیر نیستند. (مقدمهای باشد برای باز شدن پای هرمنوتیک!) هر دو داستان، کوتاه و دلنشین بود. قیاس این آثار، چندان ساده نیست اما دستِ کمی از «قلعهی حیوانات» اثر «جرج اُروِل» هم نداشتند. «پاچه خیزک»، مثل برخی داستانهای صادق هدایت، رگههایی از ناامیدی، خرافات و وضعیت نابسامان جامعه را نشان میدهد امّا «ماهی سیاه کوچولو» روایتی امیدوارانه دارد. این داستانِ کوتاه، حکایتگر جستوجو، تلاش، نپذیرفتن باورهای غیرعقلانی در جامعه و کشف حقیقت است. «ماهی سیاه کوچولو» که کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ هم شده، داستان کوتاه و مناسبی برای کودکان است.
میتوانید «ماهی سیاه کوچولو» را در ویکینبشته بخوانید.
شما میتوانید ما را دنبال کنید از خوراک RSS 2.0 و یا پاسخ بگذارید در صورت تمایل، بازتاب بفرستید.
ممنون که این حس نوستالژیک رو زنده کردید. همه داستانهای بهرنگی قشنگه. از مقالههای آموزشی و تربیتیاش هم که به زبان کاملاً ساده نوشته شدن و حس اعتراضی که داخلشون هست، خیلی خوشم میاد.