ما آدمها گاهی از داستانها و یا تجربهی رخداد خاصّی، تاثیر میپذیریم. از آنجا که خود تحت تاثیر این داستان و حکایت قرار گرفتهایم، فکر میکنیم که این داستان میتواند دیگران را نیز تحت چنین تاثیری قرار دهد؛ احتمالاً به همین دلیل، این داستانها و یا تجربههایمان را برای دیگران بازگو میکنیم. گاهی زیاد هم بازگو میکنیم! بخوانید یکی از این حکایات را:
غزالی از بزرگترین فقیهان تاریخ اسلام است (البته با رویکردی اشعری-گونه) که در فقه و کلام زبانزد بود. مجادلات کلامی غزالی بسیار خواندنی است؛ چنانکه گفته میشود در مناظره هیچ متکلّمی حریف او نبوده است. دستِکم ۷۲ کتاب را به غزالی نسبت دادهاند. او که خود فلسفه را خوانده و آموخته بود، بر پرهیز از خردورزی و فلسفه تاکید داشت و فلسفه را مایهی ضعف ایمان مسلمانان میدانست. دیدگاههای او پیرامون کارکرد فقه نیز خواندنی است؛ چنانکه دست معتزله را از پشت میبندد!
در اواخر عمر، او بر سر مزار حضرت ابراهیم (ع) دو عهد با خداوند کرد؛ (دیدهام که برخی نوشتهاند سه عهد) یکی از این عهدها این بود که با دیگر متکلمان به هیچ مناظرهای وارد نشود.
پس از سالیان دراز، پیرِ فقه، کلام، جدل و مناظره، به خوبی آموخته بود که هدف از این مناظرهها بیش و پیش از آنکه کشف حقیقت باشد، اثبات حقیقت است؛ پا گذاشتن به میدانی برای قبولاندن سخن خود به دیگران.
نمیخواهم مناظره و جدل را نفی یا شماتت کنم؛ اتفاقاً گاهی لازم است. مهم این است که توجّه کنیم چه هنگامی وارد بحث و مناظره میشویم. رویکرد من بر اساس تجربهی شخصیام چنین است که اگر فرد یا افرادی شنوا در جمع بیابم، وارد بحث میشوم؛ اما با کسی که احساس کنم دگماندیش است، هرگز وقتم را تلف نمیکنم، چراکه «آغوی همساده» نگاه کردن لذّتبخشتر و مفیدتر از بحث با یک دگماندیش است که نه میتواند بفهمد و نه میتواند بپذیرد و در آخر تو را به همه چیز متّهم میکند. «الف» را از تو میشنود، «ب» را میفهمد و در نهایت «ج» را نقل قول میکند.
از آنجا که فضای اینترنت این امکان را به نویسنده میدهد که بیشتر بیندیشد، دقیق بنویسد و امکان قضاوت دیگران را در آینده به دست میدهد، نوشتن در یک وبلاگ را تجربهی خوبی میدانم. خوشحال ام که در سالهای اخیر به جای جدلهایی که ساعتها انسان را عصبانی و ناراحت میکند، فرصتی مییابم که با دوستانی «بهتر از برگ درخت»، کنار دریا قدم بزنم.