یکم: پس از انتخابات ۸۸ نه تنها وضعیت سیاسی کشور متشنج شد، بلکه آسیبهای شدید اجتماعی را نیز تجربه کردیم. افرادی را دیدم که روزگاری دوستانی صمیمی بودند امّا اختلاف نظرهای سیاسی، آنها را از هم جدا کرد. نه تنها باید ظرفیت نقد شنیدن داشته باشیم، بلکه باید ظرفیت فحش خوردن و لبخند زدن هم داشته باشیم. (به برخورد نیک در مقابل برخورد بد در قرآن اشاره شده است: ۶۳ فرقان، ۵۵ قصص، ۳۴ فصلت، ۱۹۹ اعراف، ۴۴ طه، ۱۰۸ انعام و…)
رفاقتها خیلی مهمتر از رقابتهای انتخاباتی است. اینکه یک کاندیدا را متحجّر و طالبان بنامیم، همینقدر سخیف و زشت است که دیگری را اسب تراوای آمریکا بپنداریم. وقتی به جای نقد، از توهین استفاده کنیم، راه نقد را میبندیم و با توهین به ارزشهای مخاطبان، از تاثیرگذاری کلام خود میکاهیم و فقط مخاطبان را وادار به موضعگیری سرسختانه میکنیم.
دوم: گرچه نظرسنجیهای اینترنتی به دلیل جامعهی آماریِ خاص و کوچک، مشتی نیستند که نمونه خروار باشند، امّا یک نما و حساب سرانگشتی از نتایج را به دست میدهند.
سوم: برخی از حامیان جبهه پایداری که کارگزاران و اصلاحطلبان را از دایره نظام، قانون و اسلام، خارج جلوه میدهند، توجه داشته باشند که در صورت پیروز نشدن آقای جلیلی، عموم مردم نتیجه خواهند گرفت که گفتمان جبهه پایداری، گفتمانی شکستخورده است. اگر من جای دوستان جبهه پایداری بودم، هرگز نمیکوشیدم که رهبری و اسلام را اینقدر در کاندیدای مورد نظرم منحصر کنم و سایر نامزدهای انتخاباتی را زاویهدار با اسلام و رهبری بنمایانم؛ چرا که در صورت شکست کاندیدای جبههی پایداری، مخاطبان با این وضعیت روبهرو میشوند که مردم کاندیدایی که او را نماد ایستادگی و اسلام و ولایتپذیری میپنداشتهاند، نتوانسته از مردم رای کافی کسب کند.