در سدههای گذشته، تروریسم و بنیادگرایی اسلامی۱ به شکل کنونی مطرح نبوده و هر آنچه که از خشونت در قالب اسلام، و بنیادگرایی اسلامی میبینیم، محصول و متعلّق به همین دوران جدید است که در سده اخیر، بیش از هر زمانی توسعه یافته است.
گرگهای تکرو به سازمانهای تروریستی بینالمللی تبدیل شدهاند. این گروهها اگرچه در میان مسلمانان در اقلیّت هستند، امّا صدای بلندی دارند. گسترش تروریسم در کشورهای اروپایی و کشورهای مسلمانان، اندکی متفاوت است. دهها شبکه ماهوارهای عمدتاً بر جذب نیروی انسانی از کشورهای غربی متمرکز شدهاند و میکوشند خشونت را تئوریزه کنند. این گروههای تروریستی، با امکاناتی که در دست دارند، به راحتی میتوانند در مدّت کوتاهی وارد کشورهای مختلف شده و نیروهای خود را سازماندهی کنند و وارد عمل شوند.
مشاهدات من میگوید که مخاطب اصلی شبکههای ماهوارهای که خشونت را در پوستین اسلام ترویج میکنند، تازهمسلمانان و افراد کماطلاعی هستند که شکستهایی را در زندگی تجربه کردهاند و سرخورده شدهاند. افرادی که با کینه خود از غرب و فرهنگ غربی و یا نفرت از یک مذهب اسلامی (سنی یا شیعه)، زمینه مساعدی برای پذیرش خشونت دارند.
هرگز نباید به تازهمسلمانان بدبین بود امّا به طور کلی، تازهمسلمانان (به طور ویژه در کشورهای اروپایی) بیش از مسلمانان سنتی در خطر پذیرفتن این قرائت خشک و بسته از اسلام هستند. تازهمسلمانانی که از زندگی رنج بسیار بردهاند و کینه، نفرت و سرخوردگی در وجودشان فوران میکند، بیش از دیگران زمینهی پذیرش تروریسم دارند. بخشی از این گروه، همینکه قانع شوند که با کشته شدن، به بهشت میروند، بالقوه آماده هر گونه عمل تروریستی هستند.
لزوماً همهی این تروریستها انسانهای بیسواد و بیاطلاعی نیستند. بارها کسانی را دیدهایم که سالها در میان فرهنگ غرب رشد کردهاند و حتی در بهترین دانشگاههای آمریکایی نیز تحصیل کردهاند امّا مرتکب جنایت و اعمال تروریستی شدهاند.
امّا باور دارم که مشتهای آنها خالی است. عمیقاً باور دارم که مبارزه فرهنگی و تئوریپردازیهای روشنفکران مسلمان، راه اصلی و موثرِ مبارزه با چنین گروههایی است. به باور من چهار عامل عمده دست به دست هم دادهاند که چنین سازمانهایی رشد کنند و مرتکب چنین جنایتهایی شوند و افرادی نیز مستعد جذبشدن به این سازمانها باشند. این عوامل به طور مستقیم و غیرمستقیم در نهایت سبب ترویج و اِعمال خشونتهای ساختاریافته هستند.
عامل نخست خوانش (قرائت) خشک، بسته و ضد عقلانی از اسلام است. این گروهها با گرایشهای «اخباری»، عقل را در استنباط به رسمیت نمیشناسند و همین عامل باعث میشود که بتوانند خشونت را از منابع نقلی اسلامی استخراج کنند. آنهایی نیز که عقل را به رسمیت شناختهاند، تعریفی حداقلی از عقل داشتهاند و عقل را مستقل نمیدانند و آن را در پرتو نقل انگاشتهاند.
عامل دوم شکستها و ظلمهای تاریخی است که سالهایِ درازی توسط برخی کشورهای غربی، به کشورهای اسلامی روا داشته شده است و بعضاً کشورهای اسلامی را تحت استعمار قرار دادهاند. حمله به عراق و افغانستان و همچنین، مسالهی تاریخی جنگ بین اعراب و اسرائیل و اشغال خاک آنها، سبب شده که مسلمانان زیادی از دولتهایِ غربی کینه به دل داشته باشند. چنانکه پیشتر نیز نوشته بودم، حرکتی مثل برکناری محمد مرسی و سرکوب اخوانالمسلمین نیز به گسترش تروریسم دامن خواهد زد و امیدهای تندروها در مبارزه بدون خشونت به ناامیدی تبدیل میشود؛ همین بیفایده پنداشتنِ رقابتهای دموکراتیک در دایرهیِ قانون، عاملِ کارسازی در حرکت این گروهها به مبارزه مسلحانه خواهد بود.
عامل سوم منابع مالی زیادی است که توسط برخی کشورها (مثل عربستان سعودی) در راه ترویج همان قرائت خشونتآمیز قرار داده میشود. برخی مدرسههای دینی در پاکستان و کشورهای شمال و مرکز آفریقا (مثل سودان) تنها نمونهای از این سرمایهگذاری در راه ترویج خشونت است. این سرمایهگذاریها عمدتاً با هدف نفوذ ایدئولوژیک در خارج از مرزها صورت میگیرد که کشورهای مختلف میتوانند نیروهایی را خارج از مرزهایشان به چنگ آورند.
عامل چهارم افرادی است که بازیچه دستِ سردستههای این گروهها میشوند. به نظر نمیرسد که گرایشهای اسلامی، عامل اصلیِ جذب این افراد به گروههای تروریستی باشد. سرخوردگی، شکستهای مختلف در زندگی و کینههای درونی، نیرو محرکهای برای اعمال تروریستی میشود که با پوشش «اسلام» برای این دسته توجیه مییابد و همین «اسلام»، وجدان آنها را کمتر آزار میدهد. اگر عدم خشونت بر مبنای منابع اسلامی تئوریزه و تبلیغ شود، این افراد زمینهی کمتری برای جذبشدن به چنین سازمانهایی خواهند داشت. غیراسلامی پنداشتن چنین اعمالی؛ عامل قدرتمندی در جلوگیری از جذب افراد به چنین گروههایی میشود.
۱٫ مراد من از «بنیادگرایی اسلامی»، حرکت به سمتِ اصول اولیه اسلامی نیست. مراد من، تروریسم و حرکتهایِ خشونتآمیزی است که با اسلام توجیه میشود. اندیشههایی که متون بنیادی و اولیه اسلام را در پرتو عقل قرار نمیدهد و با آن نمیسنجد.